روزمرگی های یک دکتر عریضه نویس



دنیای عجیبی شده، حیوانات جنگل شرف دارن به بعضی از آدم ها. امروز مراجعه کننده ای داشتیم که هنوز ۵۰ سالش نشده بود، اما قیافه اش مثل یه پیرمرد ۹۰ ساله شکسته بود، دست هاش می لرزید. موضوع شکوائیه اش رو که دیدم دلم میخواست بمیرم. ایراد ضرب و جرح اونم توسط پسرش. با هزار امید و آرزو بچه بزرگ کنی آخرش دست روت بلند کنه. بنده خدا مثل ابر بهار گریه می کرد، وقتی سید چایی آورد براش بهم گفت صبحونه هم نخوردم. دلم کباب شد براش. تخت بیمارستان پر از پدر و مادرهایی هست که بچه هاشون دارن پرپر میزنن یک بار دیگه پدر و مادرشون رو سالم ببینند. آرامستان ها مزار پدر و مادرهایی هستند که بچه هاشون آرزو دارن یک بار دیگه نگاهشون به نگاه والدینشون بیفته. اون وقت چطور؟!!!! خدایا ما داریم چی میشیم؟ داریم کجا میریم؟ مگه این پول لعنتی چی داره که اینطور داریم بجون هم می افتیم. خدایا خودت هوای همه رو داشته باش.  


خدا میدونه  چقدر روزهای پر استرسی را سپری می کنم، کاش هر چه سریعتر ازین پروپزال لعنتی دفاع کتم و تموم بشه. گاهی فکر میکنم منی که قراره کارشناس IT ساده و کارمند دون پایه باشم واقعا ومی دارم مدرک دکترام رو داشته باشم یا نه؟ کار منو یه دیپلم که هیچ سیکل هم میتونه انجام بده، چقدر دردناکه بین خواسته هات و جایی که ایستادی دو دنیا فاصله افتاده باشه، دردناک تر از اون دیدن کسایی هست که با کمتر از یک اپسیلون از توان و قابلیت تو برای خودشون خدایی می کنند، مجبوری جلوسون دولا راست بشی! این روزها تو پس زمینه ذهنم انرژی های منفی و یاس و نا امیدی وول می خورن، تمام توان و انرژیم صرف مقابله با این افکار منفی میشه، تنها دلخوشیم اینه که خدایی اون بالا هست و می بینه تو چه مملکتی تو چه اتمسفری داریم نفس می کشیم، می بینه چطور حق ها نا حق میشه، چطور تو فضای غبار آلود یک عده از روی روابط دارن خون اکثریت جامعه رو تو شیشه می کنن.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دیوارگچساران ویپوز کارتخوان و پوز موبایلی و سیار فروشگاه دیجی کالا عشق ، من برایت می مانم ♡ OS ♡ مدل مانتو ،لباس مجلسی و لباس عروس سیاه مشق های بازی سازی آموزش بهینه سازی سایت رومی زنگی مجله توریست tourism_magazine آزانس مسافرتی